ابر آمد و زار بر سرِ سبزه گریست..
- ۲۶ آذر ۹۴ ، ۲۳:۵۰
مشتی خزعبل هست
ریزیده از قلم بی ادب و عامی ما
به سان پش گل :دی
و هر از چندی
باس
از حالت انتشار
به حالت حذف
تغییر عالم بده.
حیات پس از مرگ نوشته
درون مغز مطالع هستش
و وای براو اگر خزعبل کار بوده باشد...
پس گیر، تحمیل ننما
و ما را در سطوت جان گیری پش گلات
تنها گذار... -_-
به طور مثال: مرحوم خردسال، همین دی شبی :))
اقول (حدیث گون): گر خردمندی، بر مسخره گان بموی. که ایشان از حدت ٱلم بدین حقارت افتاده اند! و برآنان شفقت نمای. بعله
دوست داشتن
برای بچههای دورهی من
گاهی توی مهملات رویاگونهی اون لحظههایی خلاصه میشه که
روح آدم بین زمین و آسمون مونده، زجرکش شده که
آدم حواسشو گره زده به ویبرهی گوشی زیر بالشت و جسمش از خستهگی به فنا رفته...
بل الانسانُ... بیچاره بیچاره!
وقتی حس میکنم میخوای بزنیم،
صد برابر دورتر میدواَم...
وقتی دورم و نمیذارم بیای،
وقتی از دور نیگات میکنم که اینقدر خوبی،
دلم تنننگ میشه برامون..
ولی...
با تو ام که ...