اسیدلاکتیک محبوس در خاطره
پنجشنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۵
درد واکاوی خاطراتِ خوب و دور،
مثل همون دردیه که دست های بابا پشت شونههای تو پخش میکنه، وقتی میخواد چشم هات رو باز کنی تا قربونشون بره.
مثل همون دردی که پشت شُش هات میدوعه وقتی صورتنشُسته از خماریِ خواب، توی سجدههای نماز صبح، نفس های عمیق میکشی...
- ۹۵/۰۹/۱۱