بر لب آبم و در حسرت آبم

بر لب آبم و در حسرت آبم

آفتاب هنوز خیلی روش نشده شکنجه‌ی هرروزه‌اش را شروع کند. خوابم ولی صدای خنده‌های جنون‌بار کازین را که شقیانه کمر به بی‌خواب کردنم بسته، مثل موسیقی متن می‌شنوم.

نمی‌دانم این چندمین بار است که توی خواب منی. مهربان و زیبا و نزدیک اما دور. مثل همیشه، تشنه‌ی حرف‌های قشنگ و لب‌خند کم‌یاب و دستان گرم تو ام اما تو فقط دریغ می‌‌کنی. همه‌ی چیزی را که برای همه‌ی عمر مرا بس می‌شود، نمی‌دهی. می‌گویی «مانتو سفیده رو بپوش.» می‌گویم «عاشوراست.» ... [یادم نیست]... دارم توی کمدم دنبال مانتوی سفید می‌گردم. می‌آیم بهت می‌گویم «مانتوی سفید ندارم اصلاً. پالتوی خاله رو می‌گی؟» توی خواب به رو پوش آزمایشگاه خواهرم هم فکرم می‌رسد. عصبانی می‌شوی و مهربانی‌ات را گم می‌کنم. تو توی خواب منی ولی دارم چرت و پرت می‌بینم. حتی درست و حسابی آزارم نمی‌دهی. دلم می‌خواهد دستم را بگیری، ببریم همان جایی توی تصوراتم که استاد قد خمیده و پیرت توی محلی به نام کنج عزلت نشسته و دستش را گذاشته روی دست دیگرش. روی موضعی که تو همیشه می‌بوسی و من یک طوری می‌شوم. یک طوری که هم بد است و هم خوب. بعد من بنشینم کنار تو و استادت، تا همیشه ازش بپرسم، همه‌ی چیزها را و آن‌هایی که بابا را دیشب مضطرب کرد، الف را متهم، مرا دیوانه. اما توی این رؤیا تو فقط دیوانه‌تر از همیشه‌ای... آن طوری که خلافِ مردم عادی و مثلاً کولِ این روزها خیلی نمی‌شود به دیوانه‌گی‌ات نازید. 

آخرش از تو دل می‌کَنم، از خواب مشقت‌بار صبحانه، از فرار از مرده‌گیِ خسته‌کننده‌ی این روزها. از افکار مالیخولیایی دست نکشیده‌ام که با نگاه جست و جو گرِ کم‌‌‌ارتفاعی رو به رو می‌شوم که سر صبحی هوسِ داستان خواندن‌های شبانه‌ی من یکی را کرده. و مادر مشتاقش؟. تا به خودم بیایم، ظهر شده و من مانده‌ام تنها توی خانه با کودکی که هیچ تعریفی از صدای طبل و مداحی روی مخِ نافذ از پنجره ندارد. لب‌هاش پرانتزی شده‌اند و دنیای سرد و تاریک من کم کم دارد ناراحتش می‌کند. نمی‌گذارم. دارم سعی می‌کنم نگذارم... براش از هرجا که بگویی آویزان شده‌ام و مسخره بازی در آورده‌ام.

 با خودم می‌گویم این‌ هم از ظهر عاشورای من، با اینسی وینسی اسپایدر رقصیده و یک عالم شکوه را بقچه کرده توی چشمان کتابچه‌ی زیارت ناحیه‌ی مقدسه و جعبه دست‌مال ناگشوده‌ی روی میز... خوب شد. با زیارت ناحیه که برای دل خود آدم عزا نمی‌گیرند.


تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.

ما، همان رانده گانیم
از هر جا
و هر کس

پیوندهای روزانه
بایگانی