بیستم - [اگر بدانی] که ویرانم به جانِ تو

بیستم - [اگر بدانی] که ویرانم به جانِ تو

بعد از سال‌های تقاص، توی هوای گرم و نم‌ناکِ اتوبان لعنت‌شده*ی خلیج فارس، از فرودگاه تا وطنِ متروک، بالأخره یک شب ِِ تنهایی را بدون وحشت و عذاب اشتباه با او سپری کردم در حالی که افکارِ عجیب و منزویِ از دهان‌پریده‌اش را، انگشتانش را، صدایش را، اخلاق قشنگش را، آرامش ابهت‌زده‌اش را و آن لب‌خندهای -به وجهی- کثیفش را نمی‌پرستیدم... ؟

از قاب چهارگوش آینه با آن نگاه غم‌آلودش احوال مرا در سکوتم می‌جست و از گره خوردن نگاهش با نگاهم می‌گریخت. آخرش واکاوی‌ها را به کلام آمد اما با کلمات پسربچه‌ای که از رنجاندن مادرش می‌هراسد...

من همه‌ی اشک‌ها را گذاشتم به پای بیماری وُ کودکی. وَ او مرده بود. ما مرده بودیم. سال‌ها می‌گذشت که مرده بودیم و هرکس بر مزارمان اشک‌هاش را به پای بهانه‌ها گذاشته بود.

اما من از حسِ که‌تری مقابل او خم بودم‌. من مدام از خودم می‌پرسیدم چرا من؟ و من قطعاً همه‌ی تاریخ خودم را احمق بوده‌ام.

هولناکی نبود، جانی نمی‌کاهید، تمام چیزی که مانده بودی روی دست ما، غم بودی و سکوتی.

 

*مسیر معمول تهران - قم


تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.

ما، همان رانده گانیم
از هر جا
و هر کس

پیوندهای روزانه
بایگانی