بیست و سه
جمعه ۰۲ مرداد ۱۳۹۴
ابوجمال
در وصیتنامهاش به معشوق، خود را چنین میگوید : «کسی که محتاج عشق است، در دنیای تنهایی با محرومیتِ عشق میسوزد. جز خدا کسی نمیتواند انیس شبهای تار او باشد و جز ستارهگان اشکهای او را پاک نخواهند کرد. جز کوههای بلند راز و نیازهای او را نخواهند شنید و جز مرغ سحر نالههای صبحگاه او را حس نخواهند کرد. به دنبال انسانی میگردد تا او را بپرستد یا به او عشق بورزد. ولی هر چه بیشتر میگردد، کمتر مییابد. ...»۱
بعد یکجایی، همانجا که به حقیقت، ابویِ جمال است، ناله میکند : « خدایا! تو میدانی که قلب من سرشار از مهر و محبت است و همهی مخلوقات تو را به شدت دوست میدارم و در بعضی از حالات این دوستی به درجهی عشق و پرستش میرسد. تو میدانی که احتیاج دارم که عشق بورزم و بپرستم و چهبسا که به محبوبهایی تا درجهی پرستش عشق ورزیدهام اما هر وقت که عشق من به کسی و یا به چیزی به درجهی عشق رسیده است، تو آن را از من گرفتهای تا کسی را و چیزی را به جای تو معبود خود نکنم. ...»۲

نبعهی شهید ۳
جمال هم برای پدری نداشتی، ابوجمال بودی آقای دکتر.
راستی که چه نشانی برای نامت یافتهام...
اضافات :
- اولین لینکِ روزانه را بخوانید. بخوانید.
- فکر کن منظورش افاضات بوده... یقین کن بوده... کسی چه میداند از تکبری که استواضع (:دی) تحمیل میکند بر آدمی؟!
پینوشت :
۱. وصیتنامهی عاشقی که از جبر اسارت هرگز به دست معشوق نرسید... و کسی چه میداند! که عاشق و معشوق طولِ مکث ثانیههای وجود یکدیگر را درسناخوانده از برند...
۲. از سوگنامهی ابوجمال ؛ دردنوشتههای مصطفای چمران در غم از دست دادن فرزند.
۳. قطعهی ۳ از آلبوم موسیقی فیلم «چ» به آهنگسازی فردین خلعتبری.
نام قطعه نبعهی شهید نبود ؛ به گوش من این نام و آهنگ آمیختهاند.
- ۹۴/۰۵/۰۲