The Faded

ما، همان رانده گانیم
از هر جا
و هر کس

بایگانی

تبّ

سه شنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۶

از وقتی که تب کردم،هوا هار شده.

امروز که رفتم چشمام و عوض کنم آقاهه گیر داده بود یکم راه برو با این لنزا زمین نخوری.

بس که چشمام سنگین شده بودند. یارو طلب کار بود. خواستم تف بندازم تو صورتش بگم دفعه قبل کجا بودی ازم بخوای که تاحالا این همه با مخ خوردم زمین؟

دیدم مهربون شده و صداشو آروم کرده، از هول این که باز بلند فکر کرده باشم عقم گرفت بلند شدم اومدم بیرون.

خواهرم گفت : تو عم حس کردی؟ گفتم : آره. و تو خودم بالا اوردم. هی بوی عطرش تو دماغم پیچید، هی چیزی که تو دلم نمونده بود و از ته وجود عق زدم.

اومدم بلند شم دستم و بذارم رو گوشام گریه کنم جیغ بزنم : در مورد کنکور حرف نزنید.

کلاغه وایساد تو دماغم گفت چخه.

 

من باید تموم می شدم.

 

متنفرم ازین. همین.

  • ۹۶/۰۲/۱۲
  • روشنا
تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.