جبر
يكشنبه ۲۰ دی ۱۳۹۴
قدمهایش را از درگاهی اتاق نشیمن تا درِ خانه عقب عقب برداشت و تا بیمارستان را عقب عقب دوید،
دستش را عقب عقب برد در حدقه، چشمش را عقب عقب گذاشت روی ظرف و عقب عقب تشکرش را از خانوادهی آقای صاد پس گرفت.
مجبور بود بین نفس کشیدن عمه روی تخت و دیدن دنیا، یکی را اختیار کند.
اما نفسهای عمه عقب عقب باز نیامد.
و دنیا را باخت.
- ۹۴/۱۰/۲۰