خواهرم امروز رفت
يكشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۷
توی خواب و بیداری. آنقدر قانعانه (قانع) و بیانصافانه و غمبار که وقتی بیدار شدم، فکر کردم رفتنش را خواب دیدهام.
بیدار شدم ولی انگار یکی پایم را برداشته بود. انگار تکهای از قلبم که آویزان بود، در نهایت کنده شده بود.
بالأخره ایستادم. رفتم بیرون. بقیه را دیدم که لنگ لنگان لبخند میزدند. هیچ کس هیچ نگفت. انگاری که ما همهمان از اول اینطور ناقص و شل بودهایم و منافق. چنانکه سحرآمیزیِ لبخند را از رو ببریم...
- ۹۷/۰۳/۲۰