دوازدهم - دروغهای مستحبی
برای رسیدن به حقایق باید پیشنویسها رو زیر و رو کرد، کلماتی که توی گلو خفه کردی، پیامهایی که از درفت کات کردی و به خودت فرستادی. کامنتهای خصوصی رو، اونهایی رو که با اسم مستعار نفرستادی، اونهایی رو که باهاشون اشک ریختی بدون اینکه احساس ضعف از حلقت بزنه بیرون.
برای پیدا کردنِ من باید جوابهای ندادهم رو پیدا کنی، پیامهای پاکشده و ادیتشده، آدرسهای ترک شده، فریادهای نزده، نگاههای دلبریده از چشمات رو. مطمئن نیستم که تو هنوز مثل من، هر روز، اون سوال و جوابِ کذایی رو که نقطهی اوج داستان و سقوط ما شد، نبش قبر کنی ؛ اما من همه غصهها و دلتنگیهای تو رو برای خودم بر میدارم، جملههای قلمبهم رو برای تو کنار میذارم در حالی که توی کمارتفاع ترین نقطهی قلبم میدونم شکنجهگرانم هم از تو به من نزدیکترند. انتظار سخته ؛ همینه که از 5 صبح تا 5 بعد از ظهر معطلت میگذارم. نمیدونم هنوز توی کمارتفاعترین نقطهی قلبت به سوالاتت از من ایمان داری یا نه ؛ به "نمیدونید یا دارید خودتون رو به ندونستن میزنید؟"ت. اما من دلگیر نیستم. چون به لغزشهایی که پشت دستشون رو با کمالگراییِ افراطیت داغ کردی، اعتماد دارم. چون از "اون آدمِ خاص نیستید" خندهم میاد.
- ۹۷/۰۵/۱۶