رغیبی
پنجشنبه ۰۲ فروردين ۱۳۹۷
اگر تو اینجا توی قلب من نشسته بودی، میگفتمت از طوفانهایی که دلزارها را درو کردهاند و
برای ژست مضحک داس به دست آن مترسکی که برای مردانهگی دویده وسط این محشر، گسلهای دلریشِ زانوانت را زار میزدم.
رغیبی، اگر تو این جا، قلب مرا فتح کرده بودی، امشب ایمان میآوردم من، آرزوی حرام گشتهی مرگ را با ذوق موزون تو میسرودم من، آواز میکردم حقیقتِ شرک را و از بیم معصیتِ همیشهگیِ شرک برای وعدهی از پیش وفا شدهی لقاء دق میکردم...
یک همین امشب را، پرشوریِ لیلة الرغائب شو، بگذار به سایهی ساکت و روشنِ امیدواری ات سرِ سنگین را کمی فریب دهم به آسودن...
و چیست شورِ شبِ آرزو اگر عشق نیست؟
...
- ۹۷/۰۱/۰۲