سوختن

سوختن

دیگر آن موقع های زمین هم جواب نمی‌دهد.

مثل بوسه های بی‌هوده ی باران بر تن سوخته‌ی گل‌ها. 


آن موقعی که اقاقیای خانه‌ی در قرمزِ بغلی که همه فکر می‌کردند خانه‌ی ماست، باز هی وسط باران می‌رقصد و کمرش را خم می‌کند روی دستان دیوار راست حیاطمان و با باران می‌خواند توی گوش پنجره‌ی اتاقم

آن موقعی که باز هم‌سایه‌ی بالایی‌مان چندتا آهنگ را قاطی هم می‌زند و مجسم می‌شوی توی کنسرت آکروپولیسِ یانی.

این موقعی که غروب نهایی از پشت دیوار افق هی دالی می‌کند این ور و می‌خواهی بگویی : لطفن گم شو.


وقتی عطش پرستیده شدن می‌نشیند روی گلوی خشکِ عشق یا همان پرستیدن که این روزها هم‌معنی می‌گیرمشان،

اصلن نمی شود سپرد دست تو و آرام شد و اضطراب غروب نهایی را پیشت! کرد.




تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.

ما، همان رانده گانیم
از هر جا
و هر کس

پیوندهای روزانه
بایگانی