سی و نه

سی و نه

برای دی‌شب و خسته‌گی بی‌انتهای ما.

 

فکر می‌کنم دیگر نباید غروب‌های دل‌گیر را بنشینیم چشم بدوزیم به نگاه نکردن هم.

فکر می‌کنم باید درزهای این کفن را بشکافیم، دو نیمش کنیم و بعدهم برای خودمان دوتا قبر مجزا بخریم... برای ابد. نه حالا.

فکر می‌کنم باید دستم را از توی جیبت بکشم بیرون. می‌خواهم این‌قدر خرج نکنی.

باید برویم سر زنده‌گی خودمان.

برویم به کنکورمان بدوزیم چشم‌هامان را. من به کارشناسی، تو به ارشد... چه فرقی می‌کند؟

تو به فوق دکترا شاید...

...

و ...

و عالمی سه نقطه که انگاری بیانِ زبان بی‌زبانی‌شان هرگز سر زوال فرو نیاورد.

 

و من فکر می‌کنم

باید رفتن را بیاموزیم.


تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.

ما، همان رانده گانیم
از هر جا
و هر کس

پیوندهای روزانه
بایگانی