نپرس

نپرس

وقتی زل زد توی چشم‌هام و مردمک‌هام آشکارا آواره‌ی جست و جوی کوچه‌های هراس دنیایی بدون تصویر نگاه او شدند،

می‌خواستم فرو بروم توی بی‌چیزی‌م و این خجالتی که هیچ‌طوری نمی‌شد پشت پلک زدن‌های مرتب تکذیبش کرد..

 

نپرسیدی از امید من، چرا چنین گستاخ شده، سر بر نمی‌کشد در گریبانِ بی‌وجودی..

نپرسیدی چه‌طور سوخته اما هنوز قدر قامت شمع مرتفع است.

چه‌طور باید به بی‌پرسشی‌های عالم پاسخ داد : تو را خواستن؟

چه‌طور باید روی این گناه را با کلمات علی پوشاند؟

ماله‌ی دین را روی این چشم چرانی چه‌طور می‌شود بدون احتیاج به صاف‌کاری تو کشید؟

چه‌طور می‌شود برای این شرک توجیه آورد جز با اعتراف تو به تقدّم در دل‌بری؟

برای جاده‌ی یک طرفه‌ای که غایة املش حرکت خلاف جهت هستی اوست، بی‌تو، چه چاره جز نیستی؟

برای این بی‌منطق ترین مدعیِ جهان کجا جای نطق است جز از منطقِ تو؟

برای این سؤال بزرگ، خوبِ من، با این همه درد، با این‌همه تنهایی، بدون تو، بدون تو کجا باید پاسخ یافت؟...


تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.

ما، همان رانده گانیم
از هر جا
و هر کس

پیوندهای روزانه
بایگانی