.

.

«وقتی تو باز می‌گردی»،

ما هر دو در پوچیِ شیطان غرقیم. در حجیم بودنِ بی‌چیزی.

می‌کوشیم تا دیگری را به آسوده‌گی برسانیم اما ناتوانیم.

"وقت" و "تو" و "بازگشت" واژ‌گانی پنهان‌کارند از فاجعه‌ای که ما در آغوشش بی‌باک افتاده‌ایم. نیاسوده‌ایم. من و تو نه. این جهنم مرا در خود کشید اما عادت هرگز نه!

وقتش می‌رسد و بعضی‌ها هرگز نخواهند دانست. ندایی می‌آید که شنیدنی نیست و من حتی به بقای ادراک هم شک دارم. آن گاهی که حقیقت را با ابزاری جز چشم برای روح ما روشن کنند، کلام و زبان و واژه چه‌طور می‌تواند این بار را متحمل شود اگر حالا از ما پوشانده آن چه را که سهم ما بود؟

من انگاری از هیچ چیز نمی‌ترسم جز بقا.


تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.

ما، همان رانده گانیم
از هر جا
و هر کس

پیوندهای روزانه
بایگانی