نمیدونم
دوشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۴
خاطری هست
که اونقدر منتظرشم
که گاهی باورم میشه ... .
اما هر شبی که به انتظارِ خیالیش یه پایان واقعی میدم،
پاشو میذاره رو گلوم.
و من یادم میاد انتظارش فقط خیالی از خیالاتِ منه.
فردا صبحش یادم میره
و منتظرِ در اومدن صدای انتظارش میشم.
و این بوی غم نداره.
بوی اشتیاق داره.
خطایی حق به جانب... شاید.
اما اگه برای انتظار من، تقهای به در بزنه،
شاید به حجم عظیمی از انگیزه و حس کفایت برگردم
تو چیزایی
که اصلن بهش ربط نداره.
و من هرشب برای آدمهایی که خیالاتشون هرروز مشکوکتر و دورازواقعیتتر میشن،
نامههایی مینویسم
که به فروتنی تمام
هرگز خونده نمیشن.
- ۹۴/۰۸/۱۸