نه

نه

گرسنه‌گی و دل درد،

نه اشتیاقی برای خوردن،

نه حالی برای حالی،

نه دلی برای دلی،

یک بغل دست‌های خالی،

یک دشت گشاد دل‌تنگی و

یک میدان پر از سربازان جان داده از آدم‌ها در خاطرم.

نمی‌توانم ستاره‌ها را ببینیم

نمی‌توانم بدوم

نمی‌‌توانم از این جهنم، روانی شاد به در ببرم و تنی خسته از زنده‌گی...

این هم شرمِ سهمیِ زمانه‌ی من.

.


گفتم ولم کن، بخوابم، صبح شه خوب می‌شم. فقط ولم کن.

بعد رفت خونه میم اینا تا پس فردا بر نگرده. :|

خاک بر سرِ فرزندی و خواهری و دوستی و مهربونی و نامهربونیِ من می‌دونی یعنی چی؟

ینی آدم بره گم و گور شه، بیش تر از خودش جماعتی راحت شن.


#موقت


تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.

ما، همان رانده گانیم
از هر جا
و هر کس

پیوندهای روزانه
بایگانی