هزینههای صبح
سه شنبه ۰۶ شهریور ۱۳۹۷
هیچکدام از این شبهای جهنمی اینطور بیدار نبوده. انگار در گوری دستهجمعی خوابیده باشیم و شب اولمان باشد. از ترس و خشم و بیچارهگی با چشمان باز کابوس میبینیم و تلاش میکنیم هذیانات نامفهوممان را توی تاریکی خفه کنیم. خواهرم مینالد و فحش میدهد. فکر میکنم بیدار است اما به نوازشم بیمحلی میکند. صفحهی گوشی مامان روشن است در حالی که خودش کنار آن دراز کشیده. سایهی روی دیوار پیرزنی خمیدهاست که توی رختخوابش نشستهاست.
صدای نماز خواندن بابا این میان گم شده بود اما پیداش کردم. و خودم را. روحِ شرطی شدهی خردسالم را برای لحظاتی پیدا کردم در حالی که غفیلههای بابا را در آغوش گرفته بود. از آهنگ پچ پچِ ناکام صدای بم بابا ساعتی لذت خواب را بازیافته بود تا نماز صبح خودش قضا شود...
- ۹۷/۰۶/۰۶