The Faded

ما، همان رانده گانیم
از هر جا
و هر کس

بایگانی

چیزی نیست، چیزی نیست*

دوشنبه ۳۰ فروردين ۱۳۹۵

سقف آسمان بر سرم افتاد و پاچه های شلوارم را چنگ زد.

فشارم از هسته ی زمین به سقف خراب آسمان رسیده بود.

گفتم : قلبم داره به سینه م فشار میاره. 

گفت : چیزی نیست، چیزی نیست... داری از درون می لرزی.

بغلم کرد. خیس بودم. محکم و سفت و گرم بود اما

گرم نشدم.

گمانم سوخته بودم.



*مثل امیرهای بی شیرین همه وضعیت های سفیدِ از درون سرخ و سوخته..


باختم.

این بازی کودکانه را 

من باختم.


گفتم دری ز خلق ببندم به روی خویش

دردی ست در دلم که ز دیوار بگذرد!




  • ۹۵/۰۱/۳۰
  • روشنا
تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.