تمام خیابانها را با چشمهای بسته راه میروم به امیدِ نرسیدن. صدای کلیدهای توی دستم هنوز یادم میآورَد که چهقدر دلم میخواسته بزرگ شوم. لباسها را که از تن در میآورم، پرتشان میکنم کف زمینِ اتاقم. پیامها و سوالهای بیاهمیتی که جواب همهشان را با سبکسری مستانه دادهام، توی سرم چرخ شدهاند. همهی این آدمها دارند میروند، انگار که به تنهاییِ قدیمی و منظمم باز میگردم، به نظارهگریِ صحنههای فراموششده، ایستاده در گوشههای تاریک. انگار که در لذت و امنیتِ تحت نظاره نبودن بتوانم نفسهای صدا دار از گلو بیرون بدهم، آشکار بشوم و در سعی برای حفظ خویشتن و جنگ با ناخودآگاه برای فهمِ خواستِ دیگری و نمایشِ فراهمآوریش، سنگر نبازم.
مدام بهم چپاندهای از تنها ماندن بترسم. از ترسِ از دست دادنت، بلعیدهامت. سوالها و ترسها و وسواسهای شخصیت را هم درونی کردهام. اما فرمانبری از وسواس را نمیخواهم. میخواهم که رها شوم. میخواهم که نخواهم. میخواهم که سقف ناکامیهام به "تست نزدن" در شبهایی که به بهانهی درس خواندن تا نیمهشب بیدارم بساید.
جلوی آینهی اتاقم آن طورِ ناشی و غریبی میرقصم که انگار چهارسال به عقب رفتهام. میترسم و از ترس به شوق میآیم. احساس میکنم آزاد شدهام. خلاص شدهام از بار سنگین نگاه، از اجبار به اقناعِ نگاهِ بیاشتیاق برای جیرهبندیِ توجهی که به سمتم روانه کنی. از اشتیاق توبه کردهام تا از حبس، عفو شوم. که از وهمِ برانگیزانندهگی نگاهت دست شستهام، وقتی تو اصلا نگاهم نمیکنی.
خستهگیم، از تلاش برای به خواب رفتن معافم کرده. آهنگهای سالهای دبیرستانم را جُستهام و وانمود میکنم که هنوز مردها را جز از میان کلماتِ مکتوبات و جز با سکوت وحشتآورِ پدرم، نمیشناسم. وانمود میکنم که در زمان، توی جادهی تاریکی به سمت یاسوج که از دو طرفش شاخههای درختهای سبز سرک کشیدهاند و روسریِ صورتیِ زشتم را باد از پنجره کش رفته، گیر افتادهام. یا در یکی از صبحهای ماه رمضان، قبل از اذان، توی دعای دلپذیری که دیگر هیچیش یادم نیست. وانمود میکنم هنوز شفادهندهگیِ غلط اندازِ "نفرت" را نشناختهام. وانمود میکنم که وجود دارم.
اگر دستهای بیرحمت به گردنم میرسید، میبوسیدمت. اگر نگاه بیحوصله و خردسالت، براندازی بلد بود، قد خم میکردم. اگر زبان درازت ظریف بود، گردن مینهادم. اگر اسمم را ماهی گذاشتی که از کفت سر بخورم، خوش به حالِ من ؛ که یک بار دیگر محکوم به صلح و تحملِ خشونتِ دیگری و زبانِ مردانهی دنیای بیرون از اتاقم نشدم.