میآیم. هی، هر شب، هر صبح، هر ساعت... مینویسم ولی نمیماند. من هم پاکشان نکنم، یک هو سیستم میرود روی حالتِ :( ، بیخبر شارژ تمام میکند، دستم میخورد نوت پاک میشود...
میدانم حرفِ بیحساب میزنم اما مسئله محتوا نیست...
مینویسم تا بدانی دلتنگم. تا بدانی مدتهای مدیدیست از سر کردنِ روزگار فقط با تو و یکی دو تا کتاب، توی -به قول بابا- یک دخمهی تاریک و نمور، گم شدهام اما تو و تصویر تو در من همچنان کتابها را دو دستی گرفتهاید و روی دو زانو نشستهاید، مهربانانه. هرقدر که دور شوم، دورم بگذاری، حتی دورت بیندازم. تو هستی. مثل قطعههای باقی مانده از ورژنِ Enterprise ِ ویژوال استودیوی latest version ِ نوت بوکِ مفلوک من توی رجیستری که هیچ نرمافزاری قادر به پاک کردن و یا حتی پیدا کردن آنها نیست و نه حتی با حالتِ متواضع و مظلومِ manual میتوانم با ctrl+F ردی ازشان پیدا کنم توی رجیستریِ ویندوزم لعنة الله علیه...
و من فقط نمیدانم چرا. فقط میدانم توی تاریک ترین زمانها و دیرترین ارتفاعات، همهکس نیستند ولی تو با نالههای امان نایافته به درگاه خدای خودت، هستی... یقین کردنی تر از هر هستیای.
- ۹۷/۰۳/۱۰