واژهی سرطان مثل اسم اعظم خدا شده. مثل اسم لرد ولدمورت. برای ما دی ماه حادثهباریست توی زمستان ۱۳ سالهگی، برای عاقلترینمان یتیمی، برای دیوانهترینمان تنهایی و حالا به کجا باید پناه برد از خشونت این واژه در حق خستهگیهای بیشمار ما، برای دلگیریهای بیکران ما از جوانی، از تورم، از بیعشقی؟
دلم برایمان میسوزد. برای من کمتر، برای مهربانترینمان بیشتر از هرچه مساحت و عمق دارد دلم. گرچه میدانم هرچیز به کارش میآید جز آتشی که به دل من یکی بیفتد.