صبح پنج شنبه اگه ساعت ۹ از ایستگاه صدر راه بیفتی، مترو خیلی خلوت و دنج و خوشگله. طوریه که تو میتونی خودت انتخاب کنی از بین این همه صندلی خالی رو اونی بشینی که با بغلیش ۲تایی اند و آخرای واگن اند. اون وقت تا دروازه دولت و بعد هم از دروازه دولت با خط عوض کردن، تا ایستگاه میدان انقلاب، حداکثر ۴۰ دقیقه طول میکشه که به طور متوسط میشه ۴۰ صفحه از سادهنویسیهای رمان گونه خوند و ۳۰ صفحه از ترجمههای پیچیدهی فلسفههای رمانگونه مثل عصیانگر آلبرکامو رو خوند.
تا بازار رو اندازه نگرفتم ولی فکر کردم خوبه بگیرم و بنویسم.
باید تا جایی که میتونی همهچیز رو به خودت آویزون کنی و چیزی دست نگیری. حتی عینک. بهتره کتابت رو جلد کرده باشی اما بازم بعضیا هستن که سرک میکشن تو متنش یا حتی ازت میپرسن اسمشو! بعدشم ممکنه یه هه! تحویلت بدن.
توی مترو تقریباً هیچکس در حال کار مفید نیست غیر اون کسی که داره دستفروشی میکنه یا اونی که چت میکنه یا اونی که خوابش برده. بقیه یا فقط هدفون تو گوششونه که صداش عالمو کر کرده و به رو به رو زل زدن و یا دارن بیوقفه فک میزنن و یا در سکوت توی زاویههای مختلفِ قابِ دیدشون فضولیهای محوی میکنند. توی تمام این رفت و آمدها فقط یک نفرو دیدم که کتاب بخونه. اونم توی گوشیش بود و اینم ازفوضولیای ما :دی
به نفعته نزدیک آقایون سوار نشی چون همهی آقایون توی مترو رو شون طرف خانوماست. این یه قانونه انگار و همهشون رعایتش میکنند حتی اگه سرشون رو بندازن پایین!
یه بار کنار یه خانوم میانسالی نزدیک آقایون نشستم که برا نشستنش از جام بلندشده بودم و اونم نشسته بود ولی تا فهمید برای اون اینکارو کردم همه بغلیاش رو مجبور کرد جمعتر بشینن تا من کنارش جا بشم. ^_^ توی گوشش هدفون بود، صدای آهنگشم میومد. :)) گوشیشو در اورده بود و باهاش کار میکرد. یه خانومی توی یه ایستگاهی سوار شد که لباس زیر خانومونه میفروخت! این بنده خدا هم از آقاهای کنار ما خجالت میکشید هی آروم میگفت «هیسسس هییسسس....» :))) من که تو خودم مُردم از خنده رسماً. :دی
نکتهی آخر اینکه توی قطارهای ظهر پنجشنبه اگه سوار شی باختی. :)) باید صبر کنی دو تا قطار بیان بکش بکش رو از نزدیک ببینی و اگه قطار سوم بیاد و ببینی باز همون وضعه، سوار سومی نشی باختی. که کلا حالتی غیر این نداره! پس تو اولی رو سوار میشی که بمیری. اونقدر شدیده اوضاع که نفس بکشی یه طورایی بُردی! چه برسه کتاب بخونی!
- اینا رو از پنج شنبه تاحالا میخوام بنویسم، وقت نمیشه هی.
- ۹۶/۰۵/۲۸