أحبک
- ۲۶ خرداد ۹۵ ، ۰۵:۱۰
قُل إن الموت الذی تفرّون منه، فإنه ملاقیکم.
بگو این مرگ که ازان میگریزید، همانا او شما را ملاقات خواهد کرد..
ثمّ تردّون الی عالم الغیب و الشهادة
سپس بازگردانده میشوید به سوی دانای پنهان و آشکار..
لا به لای تکه پارههای قلبهای سربازانِ عاشق و دلنازک هنگامی که خمپاره زدهاند بعثیهای فراق،
یادم رفت بگویم چهقدر دوستت دارم.
تو در قلبهای شکسته...
تو در قلبهای مشتعل و تکه تکه شدهای.
این را حس کردم. حس کردم وقتی آتش گرفت مرکز وجودش.
حس کردم در حرف حرف واژههای سطرهای ابوجمال
هرچه بیش پیش آمد
هرچه بیش دید..
دوستت دارم
آن هنگام که روز را از پوستهی شب سلاخی کنند.
دوستت دارم
در گوشههای آواز دشتی.
دوستت دارم
در زخمهای انگشتان سوزنزنان گرسنه.
دوستت دارم
در اخمهای معترض به سرکشی آفتاب.
یکی از زهرا ها عروس پزشک خوشقیافهای شده که در سوئد درس میخواند.
یکی دیگر هم بلأخره باباش اجازه داده و رفته حوزه. هرجا مینشیند آن نیش بزرگش را که اصلن مناسب طلبهگی نیست، باز میکند، میگوید : من یک طلبهام :) حتم میرود نجف.
سومی هم رفته آلمان درس بخواند و کنار یک مغازه عکس انداخته که روی درش به انگلیسی و آلمانی نوشتهاند : ورود سگ و ایرانی ممنوع.
منم ماندهام باطل. نه عاطل. شاید.
- میروم مملکت خودم را میزنم. دم مرزهاش هم میزنم : فقط پا برهنهها بیایند تو.
تلاوت این آقا قشنگترین چیزیه که شنیدهم.
یاسین
- سعد الغامدی هم عالم خودش رو داره ؛ مخصوصن اسراءش. :)
یک آدم مازوخیست هنگام شکستن شخصیتش مقابل شما، خواستار بند زدن آن نیست ؛ میخواهد که بنایی سنگین تر بر ویرانهاش بالا ببرید.
پس با مراقبتهای لفظی، لذت تخریب را کوفتش نکنید.
یا لااقل خودش را از یاد خودش ببرید.
- این ها نسخهی به روز شدهی آدم های کمی خل هستند که میشکستند تا شما بسازیدشان ؛ در زمانی که نام گروهی از آدم های روی این زمین «آدم های سالم» بود.
#دردخواهی_باکلاس
*این روزها.
لازم نبود یادآوری کنی خیلی وقته نمیتونم بنویسم.
لعنت به این که فقط لازم نیست تو بگی و این که فقط تویی که حالیته.
لازم نبود بپرسی اینجا رو حذف کردم یا نه.
لعنت به اینکه خودت میدونی و دلت میخواد آدمو با دروغ گفتن خودش حلقآویز کنی.
همه چی این جهنم وارونه.
همنام، همنامو پس میزنه.
#بدی
این طوری به تر شد.
اگر هر آدمی هامونی داشت برای گم شدنِ گاه گاه در وسعتش...
چه قدر خوب می شد خدایا..
حال ما چه قدر خوب می شد.