- ۲۹ اسفند ۹۶ ، ۱۶:۰۳
یادت به خیر... هیچِ من... صفحهی آیپیت خالیه...
«هیچستان»ِ من،
گرچه که هیچ بود میان مباهات «بیچون» و هر روزهگیِ «این روزها»...
اما تو زیاد بودی... همهاش را بودی. همهی آمار بودن را بودی...
به سراغ من اگر میآیی،
پشت هیچستانـ...
نیستم من...
آغوشِ بیپناهِ ما
تو
بگو چه میشود...
به هوای آشیانمان
به جز آهِ من
چه میرود...
ایتس بین عه لانگ تایم سینس آی'و لاست دیس فیلینگ...
آخرین پیامات هی یادم میاد... فتوگراف اد گوش میدادم و اشک میریختم...
نوشته بودی : نرو... صداتو دوست دارم...
اولین وُیسام... اولین بارایی که از صدا و صدام ترسیدم...
سعی میکردم یادم بمونه چهقدر بدی و از ترس تأثیر لحن بر کلمات، تلاش میکردم به سردترین حال ممکن صدات رو روی کلماتت بشنوم. روی نرو... روی صداتو دوست دارم... و نمیدونستم چهطوری میشه اینها رو بد خوند...
خوبِ من... خوبِ من نه...
تو بد نبودی. تو بد نیستی. تو فقط خیلی زیادی گناه داشتی. تو فقط خیلی زیادی گناه داری.
I just gotta go
I'm fininshed with the show...
مثل آشغالا باهام حرف میزنه و عوض این که جوابای تند و تیز بدم و به قول همهشون، یه دونه رم رد نکنم، بغض میکنم.
یکم بعدتر بغضشم نمیکنم.
تا قبل از ینکه خواهرم از اراک برگرده، مشغول بودم به حظّ بصر بردن از اتاقی که چیده بودم. :)
با امروز دو روزه از اتاق فراری ام. :|
آی میسد هر :)
از خویش میگریزم در این دیار باران
دلتنگِ روزگارم
بر من ببار
باران...
یه عده نر داشتن با هم حرف میزدن که خودم رو با علائم نگارشی و طرز مزخرف حرف زدنم انداختم وسط و گفتم چرا به هم میگین "مرد میشی؟". :/
آی چیزد د هُل تینگ آپ. :|
اگر برگردم به گذشته و یه راه برای امیدوار شدن تو پیدا کنم، اون راه رو میبندم... ما همهش رو اشتباه اومدیم. همهش رو... من اهمیت نمیدم. به دلتنگی، به خواستن، به احساسات... به مال تو و مال خودم. ما اشتباه کردیم و اینا چیزایی نیستند که آدم نتونه از روشون بگذره ؛ دلتنگی، خواستن، احساسات... آدم قوی تر از اینهاست. شاید اگه تو اینجا باشی بهم بخندی و باهام دعوا کنی و بهم متلک بگی که کلِ دنیا رو خودم میبینم... آدم قوی نیست خب... حداقل من هستم. همین که ناراحتی بکشم و ازش نمیرم، یعنی من قوی تر از اونم که تسلیم این اشتباهات بشم. یعنی من قوی ترم از اشتباه کردن و با اشتباه کردن خودم رو ضعیف نگه میدارم. من حتی دلم میخواد به چیزی که دلم میخواد نرسم. شاید برای این که یه نقطه پیدا کنم که بهش تکیه کنم و بگم من اون کاری رو کردم که دلم میخواست ؛ یعنی هر چهقدر که عذاب کشیدم، کاری رو نکردم که دلم میخواست. شاید برای اینکه من هرچی توی این عمر 19 تایی میگردم ازین نقطهها پیدا نمیکنم... من همهشون رو تسلیم کردهم. تسلیمِ تو، تسلیم دلم... اما چیزی برای من هست بزرگ تر و مهم تر از دلم... چه انکارش کنم و چه نکنم، هست. هست. برای همینه که برای تو شاید یک سال و برای من چهار ساله که نیستم. قبول بکنی یا نکنی دو سومِ این چیزی که از شیرینش حرف میزنی فلاکت و حماقت محض بوده. چهار از شش... آدم با تسلیمِ دلش شدن خودش رو ضعیف نگه میداره...
در واقع آی مین ای کاش زندهگی کُدر ناشی و خوشحالی چون من داشت... یک آیه وجود میداشت ؛
Press any key to win.
با این که میدونم مزخرفه..
ساعت تقریباً ۲عه و همون اندازه که مسخره به نظر میرسه خوشحالم که بازیای نوشتم که کاربر هر طور بازی کنه، رو اسکرین میاد بُردی! :|