The Faded

ما، همان رانده گانیم
از هر جا
و هر کس

بایگانی

پنجشنبه ۱۶ فروردين ۱۳۹۷

نیاز استعاریِ در آغوش گرفتن یا نیازِ استعاریِ در آغوش گرفته شدن...؟

  • ۱۶ فروردين ۹۷ ، ۰۲:۲۳
  • روشنا

همه‌ش می‌خوند

چهارشنبه ۱۵ فروردين ۱۳۹۷

جون چه شیک به هم زده فکرِ تو این آرامشو...

  • ۱۵ فروردين ۹۷ ، ۱۶:۱۲
  • روشنا

نیازمندی‌ها

دوشنبه ۱۳ فروردين ۱۳۹۷

نهضتِ کهنه‌ست ولی سالم و تمیزه.

  • ۱۳ فروردين ۹۷ ، ۲۲:۳۵
  • روشنا

I know I can't heal things with a handshake

دوشنبه ۱۳ فروردين ۱۳۹۷

Flames just create us but burns don't heal like before
...And you don't hold me anymore
  • ۱۳ فروردين ۹۷ ، ۱۳:۴۵
  • روشنا

Main Project

يكشنبه ۱۲ فروردين ۱۳۹۷

برای دو هزار و پانصد و بیست و شش تا آهنگ پلی لیست بسازید.

  • ۱۲ فروردين ۹۷ ، ۱۳:۵۸
  • روشنا

شنبه ۱۱ فروردين ۱۳۹۷

تو خوبی.
یه خوبِ ریشو که حالم رو به هم می‌زنی وقتی دارم باهات حرف می‌زنم و به چشمام نگاه نمی‌کنی.
اما سوال بزرگ من اینه که
برای رضای خدا یا رضای خودت؟
رضای خدا برای رضای خدا یا رضای خدا برای رضای خودت؟
اصلاً می‌شه رضای خودت رو این وسط یه لحظه حذف کنی؟!


تو قدرت‌مندی اما خودشیفته‌ای، خودرأیی. اون‌قدری قدرت‌مندی و خودرأی که به ناکامی نه تنها انگاری عادت نداری، تا حالا انگار ندیدیش. هرچیز که تو می‌خوای باید بشه حتی اگه چیزی باشه که دیگری نمی‌خواد. اگه قرار باشه چیزی که دیگری می‌خواد بشه و تو این وسط باشی، فقط وقتی می‌شه که تو بخوای که بشه... همه چیز رو توی مسیر اراده‌ی خودت می‌چینی، می‌شینی جای خدا و تصمیم می‌گیری با هرکس که یه طوری بهت ربط داره چی کار کنی. من ازت بدم میاد ولی خوشم میاد. :|

اما واقعاً کدوم یکی از ما خودرأی نیست؟

مگه این که بهش توی ذهنامون بگیم خل.

کدوم یکی از ما تو رو دوست داره جز به خاطر پرفکشنیسم و یا ازت متنفره جز برای همین؟

خوبی غیر از بدیه؟

  • ۱۱ فروردين ۹۷ ، ۱۶:۴۰
  • روشنا

بزن سیلی و رویم را قفا کن

شنبه ۱۱ فروردين ۱۳۹۷

مرا


چون نِی

در آوردی

به ناله...

  • ۱۱ فروردين ۹۷ ، ۰۲:۱۰
  • روشنا

رابطه‌های یک طرفه

پنجشنبه ۰۹ فروردين ۱۳۹۷

من از چادرم بدم میاد، اون علاقه و عادت داره توی سخت‌ترین و بدترین شرایط منو بغل بگیره.
من از قم بیزارم، قم سه روز از هفت روزِ هفته رو انتظار می‌کشه تا من برم پیشش.


گفتم با من کثافت کاری نکنم، چادرو نماد نکنم که نه بپرستمش و نه ازش بیزار شم، گفتم چادر وسیله‌ست.
گفتم قم‌و کثیف نکنم، این که حضرت معصومه سلام الله علیها و علماء واقعی اون جا ن رو نریزم توی چشمای هیز، برم فقط درس بخونم و بر گردم...

نشد، چسبیدند به من. نشد به چادر مثل وسیله نگاه کنم و حرصم نگیره. نشد با تفاوت قم کنار بیام و چیزی رو پای چیزی ننویسم.

گفتم با من کثافت کاری نکنم ولی با من کثافت کاری کردند. راضی شدند چادر بندازم سرم و هرکار دیگه بکنم و بهم بگن محجبه، بهم بگن مؤمن. راضی شدند با خط کشِ چادر به مردم بگن باحجاب، بدحجاب، بی‌حجاب. راضی شدند بکنند توی چشم آدم که قم واتیکان، قم مهندس نخواست.

اما این رابطه‌های یک طرفه خیلی تناسب دارن با وادی هجرانِ تو و این چیزا...

جان و دلِ من تویی... نکنه که تو جان و دلِ من رو نخوای...

  • ۰۹ فروردين ۹۷ ، ۲۱:۴۳
  • روشنا

سه شنبه ۰۷ فروردين ۱۳۹۷

من و اعصاب خردم تو رو بین دلم و فکرِ به هم ریخته‌م دست به دست می‌کردیم که دو ساعت بعدش استوریتو دیدم... من اول بودم ولی همه‌ی حس های خوب دنیا که جاشون رو روی تنم باد سرد پنجره‌ی کناری شخم می‌زنه، اول مال تو... لطفاً مال تو... این یه دعاست در واقع... خدای بلند، آمین.

  • ۰۷ فروردين ۹۷ ، ۲۳:۱۵
  • روشنا

سه شنبه ۰۷ فروردين ۱۳۹۷

کامان، رایت ایت دَون...


یو کنت...

  • ۰۷ فروردين ۹۷ ، ۱۹:۵۹
  • روشنا

جمعه ۰۳ فروردين ۱۳۹۷
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۰۳ فروردين ۹۷ ، ۰۲:۵۶
  • روشنا

رغیبی

پنجشنبه ۰۲ فروردين ۱۳۹۷

اگر تو این‌جا توی قلب من نشسته بودی، می‌گفتمت از طوفان‌هایی که دل‌زارها را درو کرده‌اند و
برای ژست مضحک داس به دست آن مترسکی که برای مردانه‌گی دویده وسط این محشر، گسل‌های دل‌ریشِ زانوانت را زار می‌زدم.


رغیبی، اگر تو این جا، قلب مرا فتح کرده بودی، امشب ایمان می‌آوردم من، آرزوی حرام گشته‌ی مرگ را با ذوق موزون تو می‌سرودم من، آواز می‌کردم حقیقتِ شرک را و از بیم معصیتِ همیشه‌گیِ شرک برای وعده‌ی از پیش وفا شده‌ی لقاء دق می‌کردم...

یک همین امشب را، پرشوریِ لیلة الرغائب شو، بگذار به سایه‌ی ساکت و روشنِ امیدواری ات سرِ سنگین را کمی فریب دهم به آسودن...

و چی‌ست شورِ شبِ آرزو اگر عشق نیست؟

...

  • ۰۲ فروردين ۹۷ ، ۱۳:۳۸
  • روشنا

سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۶
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۹ اسفند ۹۶ ، ۱۶:۰۳
  • روشنا

آوارِ عید

دوشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۶

می‌دهم خود را نویدِ سالِ بـِه‌تـر
                                         سال‌هاست...

  • ۲۸ اسفند ۹۶ ، ۱۶:۱۹
  • روشنا

70.39.246.37

دوشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۶

یادت به خیر... هیچِ من... صفحه‌ی آی‌پیت خالیه... 

 

«هیچستان»ِ من،

گرچه که هیچ بود میان مباهات «بی‌چون» و هر روزه‌گیِ «این روزها»...

اما تو زیاد بودی... همه‌اش را بودی. همه‌ی آمار بودن را بودی... 

به سراغ من اگر می‌آیی،

پشت هیچستانـ...

نیستم من...

  • ۲۸ اسفند ۹۶ ، ۱۶:۰۲
  • روشنا

دوشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۶

آغوشِ بی‌پناهِ ما
                  تو
                     بگو چه می‌شود...

 

 

به هوای آشیانمان
                        به جز آهِ من 
                                         چه می‌رود...

  • ۲۸ اسفند ۹۶ ، ۰۲:۰۱
  • روشنا

طوفان شد

دوشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۶

ایتس بین عه لانگ تایم سینس آی'و لاست دیس فیلینگ...

  • ۲۸ اسفند ۹۶ ، ۰۱:۵۷
  • روشنا