الخبیثاتُ للخبیثین
و الخبیثونَ للخبیثات
و الطّیّباتُ للطّیّبین
و الطّیّبینَ للطّیّبات
من برای تو
و تو برای من...
- ۲۷ بهمن ۹۶ ، ۲۰:۳۱
الخبیثاتُ للخبیثین
و الخبیثونَ للخبیثات
و الطّیّباتُ للطّیّبین
و الطّیّبینَ للطّیّبات
من برای تو
و تو برای من...
فکر میکنم بگم باشه، همه یه دور میاین و میشینین و میرین و تموم میشه... باورتون نمیکنم... این تعدادتون از روابط اجتماعی صاعقهزدهی من و ظاهر ضد مَردم بر نمیاد. میترسم بگم باشه و بیاین و اون وقت باد خبر برات ببره و دلت رو بشکنه و تو نیای... توی این گورستونی که محکومم به نشستن تا تو بیای.. توی این گورستونی که نمیتونم بدوم تا دلم... میترسم ندونی این «باشه» چه قدر الکیه و باورش کنی و هرگز نیای... اگه توی دلم نبودی، من نبودم و تا همین الآن برای همهی آلبوم های کلهر صبر نکرده بودم... خدا میدونه که اگه نبودی با خودستایی های ابوجمالم نساخته بودم و با جبر مردان سطحی زمانهم... به امید این که حال غاده رو تا پیری نظاره کرده باشی و تنهایی منو... نه، نمیترسم ازین که نیای... میترسم از این که دلت رو بشکنم و نفرینم کنی و این «باشه» اجبار برای «باشه»های دیگه باشه... میترسم پرهیزکاری هام و صبر بیکرانم رو یادت بره... من از تنهایی باک ندارم.. از این میترسم که به اشتباهاتی تن بدم که توی دلم نیستند وقتی تا نیومده و نزیسته و یافت نشده توی قلبم حکومت سلیمانی داری...
گه بر لبت لب مینهد
گه بر کنارت مینهد
چون این کند،
رو،
نای شو
چون آن کند،
رو،
چنگ شو...
میشینم اینجا رو به روی بهترین ورسِ Born to die، زل میزنم به اسکرین و سعی میکنم برای چند لحظه فقط بمیرم...
باید از اتفاقات مهیب دیروز و آدمای خراب این جا تعریف کنم ولی حتی فکرشم آزارم میده و فکر بازخوانی اتفاقات دیروز. اتفاقاتی که اشکمو در اوردند و گریه بیاهمیت ترین و شاید مثبت ترین اثر ممکن اون هاست.
من گم شدهم از اون جایی که آهنگ میگه حال من بعد از تو مثل دانش آموزیست که خسته از تکلیف شب خوابیده روی دفترش و من بدون تکلیف شب هم، با حضورِ تو هم و حتی روی بالشت خودم هم خوابم نمیبره... و لذا این حس رو نمیفهمم. از گریه خوابیدن رو حتی. تمام اون شب ننگین رو بیدار بودم تا سرمای غمانگیز بهشت زهرا. به مرگ پدر و مادرم فکر میکنم و سعی میکنم نترسم. به جاودانهگی ایمان دارم و از بیایمانی خودم میترسم. قسمت زیادی از اندوه بیکران آدمها از مرگ دیگران برای رشک نا بودیه. اما از مرگ خودم هنوز میترسم حتی با فرض ایمان به جاودانهگی... از ملاقات حقیقتی که بهش خیانت کردم میترسم. حال من شبیه خودمه و شبیه من نیست. شبیه خودمه که هیچ وقت حتی قابل درک و اشتراک با بقیه نیست و شبیه من نیست از اون جایی که از همیشه مشکوک تره و بزرگترین فقدانش یقینه و دردهای من قبلاً یک جنس دیگه بودند. دنیای کوچک من... آخ. معصومیت بیکران من... روح آرمانخواه و کوتاهقد من... نیاز دارم. به کس و کسانِ خوب نیاز دارم. به کسانی که کسی نمیتونه اونها و یا حتی مثل اون ها باشه و این جمله از اون جایی مسخره میشه که کسی مثل چمران نشد چرا که چمران در درد متعالِ "هیچ کسی مثل علی نشد" سوخت، همه چیز باخت و فنا شد و مقابل شدت و حدت این هیبت هضم ناشدنی فنا شدن بهترین علاج و چاره و گریزه. میدونم صفاتم به نظر در جاهای اشتباهی استفاده میشن اما این طور نیست. این وسط کلمات و موصوفهاییست که حذف شدهن چرا که کلماتِ دمدهای اند که قدر این احساس نیستند.
دشتِ بیفرهنگی ما
هرزه تموم علفاش
خوب...
اگه خوب،
بد..
اگه بد،
مـُـ
ـر
د
ه
د
لــ
ــا
ی
آ
د
مـ
ـا
ش...
من نه آنم که ز جور تو بنالم حاشا...
میگم : خب شما خودت با 50 میلیون تومن چی کار میکنی؟
میگه : میذارمش جلو آینه، 100 میلیون بشه، نگاش کنم، خوشال شم. :))))
میخوانم که نوشته : «گفتم که زهرا کامپیوتر می خواند و گه گاه باهم قرار می گذاریم...» و توی اعماق دلم زلزله میآید... آرزو میکنم ای کاش با من بود و دلم میخواهد بروم جوابِ آخرین جوابش را بدهم اما صحبت کمرویی یا خجالت از خود است که نمیروم و به این فکر میکنم که چه میشد اگر من هم کنارش مینشستم و توی چایم چوب دارچین میانداختم و البته نمیگذاشتم چایش توی سینک آبدارخانه خالی شود... وای چه میشد...
خدایا مرسی که احساساتم بر من غالب شدند ولی بازم آدرس وبلاگم رو تسلیم نکردم. :((( وای باورم نمیشه. :))) من این پیروزی رو بیشتر از همه به وبلاگم تبریک عرض میکنم. خدا تو رو دو باره به من عطا کرد. :دی
حس میکنم کم کم دارم یاد میگیرم شکستن پاهاتو...
نشسته بودم توی قطار مترو. یاد حرف بچهگانهی تو افتادم. بیاختیار با تمام وجود خندیدم. خانوم بغلی خم شد توی گوشیِ تو دستم... تنها چیزی که دستگیرش شد یه سری عدد بودند مثل ۲ ، ۱۳۱۰۷۲ ٬ ۱۶ ٬ ۱۲۸ ٬ ۴۰۹۶...
Say, go through the darkest of days
Heaven's a heartbreak away
Never let you go, never let me down
Oh, it's been a hell of a ride
Driving the edge of a knife
Never let you go, never let me down
Don't you give up...
...
Don't fall asleep
At the wheel, we've got a million miles ahead of us
Miles ahead of us
All that we need
Is a rude awakening to know we're good enough
Know we're good enough