رقصی چنین میانهی میدان؟
مثل آهنگ های نه چندان پیچیدهای میمانم که تو در لحظات اول نمیتوانی بفهمی شادم یا غمگین.
میان دو چیزم،
دو کلام، دو نگاه، دو مرگ و دو زندهگی.
اما دو مرگ من مهیب ترین کوبش و زلزالی است که لای آوار آن به غارتِ درد رفتهام.
و این همآن باختن دوبارهی گوشهای از مرکز وجود است... که نیمی از من را تعطیل کرده اما وقت کلاس جبرانی برایش نمانده...
میان خیرم و شرارت. اما زهد نیستم!...
- ۰۴ آذر ۹۵ ، ۱۸:۲۸