بیا بگو هوا، هوای ماست
اللَّهُمَّ، جَدِّدْ بِهِ مَا امْتَحَى مِنْ دِینِکَ وَ أَحْیِ بِهِ مَا بُدِّلَ مِنْ کِتَابِکَ وَ أَظْهِرْ بِهِ مَا غُیِّرَ مِنْ حُکْمِکَ حَتَّى یَعُودَ دِینُکَ بِهِ وَ عَلَى یَدَیْهِ غَضّاً جَدِیداً خَالِصاً مُخْلِصا لا شَکَّ فِیهِ وَ لا شُبْهَةَ مَعَهُ وَ لا بَاطِلَ عِنْدَهُ وَ لا بِدْعَةَ لَدَیْهِ...
هوف..
این غرغرا رو با صدای خودم که جیغ شده و دارم تند تند کلمه ها رو تف میکنم میشنوی؟ :))))
#بدبختی
سوختن
دیگر آن موقع های زمین هم جواب نمیدهد.
مثل بوسه های بیهوده ی باران بر تن سوختهی گلها.
آن موقعی که اقاقیای خانهی در قرمزِ بغلی که همه فکر میکردند خانهی ماست، باز هی وسط باران میرقصد و کمرش را خم میکند روی دستان دیوار راست حیاطمان و با باران میخواند توی گوش پنجرهی اتاقم
آن موقعی که باز همسایهی بالاییمان چندتا آهنگ را قاطی هم میزند و مجسم میشوی توی کنسرت آکروپولیسِ یانی.
این موقعی که غروب نهایی از پشت دیوار افق هی دالی میکند این ور و میخواهی بگویی : لطفن گم شو.
وقتی عطش پرستیده شدن مینشیند روی گلوی خشکِ عشق یا همان پرستیدن که این روزها هممعنی میگیرمشان،
اصلن نمی شود سپرد دست تو و آرام شد و اضطراب غروب نهایی را پیشت! کرد.
اصلن تو هرجه خواستی، بگو
اول همهش به خاطر حرفهامان بود ، کلمههای موقعیتشناس تو و کلمههای صریح و چاغ من...
کم کم یاد گرفتیم یک کمی نگاه قاطی تلخی کلماتمان بکنیم تا بتوانیم به این امید واهی و وانمود ادامه بدهیم که کلمات هم را دوست داریم.
یک وقتی شد که سورهی مریم خوانده بودم ؛
وقتی شد که نقشههای اصلاح و استحکام کشیدیم و توی گاوصندوق هامان مهرشان کردیم. تو تصمیم گرفتی کلماتت را برای مردم فقیرِ شادی دلم احتکار کنی.. و من سورهی مریم خوانده بودم.
زمان یادم انداخته آدم ها به پرستیده شدن محتاجند حالا اگر به پرستش هم.
نمی دانم در یاد تو چه میگذرد.
هربار که توی این قحطی می رسیم به سراب بازبینی،
هر دو توبه میکنیم از مواجههی کلماتمان.
فکر کنم این دستمال های قرمز گاو بازی، نقشههامان، باید سفید میبودند.
ما بهتر بود دهان هامان را میبستیم و همهی سهام شرکاء این بازی را واگذار میکردیم به نگاه و لبخند.
آن وقت داستان سگ و گربه هم این قدر به گند کشیده نمیشد.
اصلن یادم نمیآید یک بار با هم حرف زده باشیم و کسی سوراخ نشده باشد.
بیا به خاطر خدا لال شوم. اصلن تو هرچه خواستی بگو.
قرار
بیا دیگر عاشقانه ننویسیم،
خواستن را ترک کنیم
و توصیف فضای بوی گند گرفتهی اتاق تنهایی
شاید هم دلتنگی را.
همین باشیم. همین.
نه
گرسنهگی و دل درد،
نه اشتیاقی برای خوردن،
نه حالی برای حالی،
نه دلی برای دلی،
یک بغل دستهای خالی،
یک دشت گشاد دلتنگی و
یک میدان پر از سربازان جان داده از آدمها در خاطرم.
نمیتوانم ستارهها را ببینیم
نمیتوانم بدوم
نمیتوانم از این جهنم، روانی شاد به در ببرم و تنی خسته از زندهگی...
این هم شرمِ سهمیِ زمانهی من.
.
درماندگی آموخته شده
Although we most likely live in the greatest time of abundance in history, negative emotions are so infectious that people can still feel like they are drowning in a sea of worry. Collective pessimism makes them susceptible to falling victim to learned helplessness, which is often the cause of depression...
*نقاشی از Michael Prescott. وبلاگِ این مرد شریف :) : Michael Prescott's Blog (کلیک)
درد بر من ریز
در من هامونیست، تهی ؛ تشنه و پر از تمنا.
در تو دریاییست، بیکران ؛ که از آن جا که چشم ها را نشان ندادند، افق را در آغوش کشیده.
و در تن من بیحساب شده زخم خارهای حسادت... به جای همهی بارانهایی که نبارید و دریاهایی که به پابوس چروکیده پیشانی زمین نیامد و دروغهایی که از انصاف چرخهی آب به دبستانیها گفتند...
در من پیمانهایست و
«تویی بادهی مدهوش»
اگر که زندهام...
آخر صوفیِ مرگ را چه حاجت به جامِ بیصافی؟
#فرهنگ_آشخوری
یا
آشِ نخورده و دهن سوخته؟
Going Over
روزمرگی و عادت به درد چیزیست که به بادش میدهد.
مضیتُ
ما برای زمستان آفتاب بودیم و تابستانها را، برفِ آب شده از ارتفاعات...
تمامش کن
تلاش برای دستهبندی آدمها،
بیهودهترین تلاش خاضعانه و خالصانهای بود که برای جامعهی بشری انجام دادی.
حلبچه شده زمین
نبودن های بی گاهت،
بوی خردل دارد.
همه ش
خب اگر قرار است نبودنت کهیر شود، خفه گی و رنج تنفس شود،
این ماسک های «به جهنم» را از من بگیر.
.
نوشته بود که چرا نا بود نمی شویم : نمی دانیم.
.
سوالِ من : چرا؟ خب چرا؟
جواب : دنیا بستر است، تاریخ کیوب، آدم کوئانتین.
ربطش : معلوم نیست.
مثلن #سایکولوجیکان_ابیوز در مقیاس جهانی... :|
ازینان
«دو تن همیشه از شادکامی بینصیب باشند : عاقلی که بهصحبت جاهلان مبتلا گردد، و بدخویی که از اخلاق ناپسندیدهی خود به هیچ تأویل خلاص نیابد.»
کلیله و دمنه - تصحیح و توضیح مجتبی مینوی
*عنوان اظهار میدارد : ازینا ازینا ازینا...
برای دلت
از این رنج
«رونالد فیربرن»، روان کاو فقید اسکاتلندی، جملهی مشهوری دارد که با کمی پس و پیش چنین مضمونی دارد: «زندگی کردن در دنیای ناامنی که توسط خدا اداره میشود، بهتر از زندگی کردن در دنیای امنی است که توسط شیطان اداره میشود». او این جمله را برای توصیف یک مکانیزم دفاعی به کار برده است که اصطلاحاً به آن «Splitting» گفته میشود. اجازه دهید بیشتر توضیح دهم. کودک خردسالی را تصور کنید که والد یا مراقباش ارتباط خوبی با او ندارد، یا بهتر است بگویم «بد آبجکت» است. او در خانوادهای زندگی میکند که پرآشوب است و به نیازهای نه تنها پاسخی داده نمیشود، بلکه سرکوب یا سرزنش هم میشود. او بهواقع در این محیط «به جا آورده» نمیشود، شاید تحقیر و تنبیه شود و بار گرههای روانی والدیناش را حمل کند. فکر میکنید برای کودکی که زنده ماندنش، یا حداقل «سِروایو روانیاش» وابسته به مراقبانش است، چه چارهای میماند؟ کودکی که ابراز وجود و ابراز خشماش نسبت به این «بد آبجکتها» با حس «نابودی» همراه خواهد شد، چراکه احتمالاً خانواده واکنش مناسبی به هیجانها و نیازهای او ندارد. برای کودکی در چنین وضعیت اسفناکی، پذیرش این موضوع که مراقبانش «بد» هستند، شدیداً هراسآور است. چراکه آنها تنها کسانی هستند که کودک میتواند با تکیه بر آنها «زنده» بماند.
در چنین شرایطی، او چارهای ندارد جز اینکه دست به یک جابجایی در احساسهایش بزند. یعنی او ترجیح میدهد به جای اینکه فرض کند پدر و مادرش «خوب» نیستند، این فرض را «درونی» کند که او خودش «خوب» نیست و نمیتواند فرزند خوبی برای آنها باشد. به واقع ترجیح میدهد «ناامنی» را به درون خود منتقل کند، تا دنیای بیرون امن باشد، دنیایی که به آن نیاز دارد تا نفس بکشد، تا به آن تکیه کند، هرچند که از درون آزار ببیند، هرچند که دنیای درونیاش پرآشوب باشد. حالا در دنیای کودک، تبدیل به کسی شده است که «ناکافی» است، «نقص» دارد و اوست که باید خودش را سازگار کند، اوست که باید تنبیه شود، اوست که باید بار یک دنیای ناامن را حمل کند. در بزرگسالی هم او خودش را مقصر بلامنازع ماجراها میداند، آشوب را درونی میکند تا دنیای بیرون آرام باشد، مدلاش، مدل رفع تنش است، نگران است که به دیگران آسیب بزند، برای همین میل دارد تمام آسیبهای احتمالی «واقعی» یا «خیالی» را ببلعد، تا دنیای بیرون آرام باشد. به دنیای بیرونی باج میدهد، به بهای آشوب درونیاش. چرا؟ برای اینکه زنده بماند، برای اینکه «زندگی کردن در دنیای ناامنی که توسط خدا اداره میشود، بهتر از زندگی کردن در دنیایی امنی است که توسط شیطان اداره میشود»
موج
از سری واژه هایی که به نظرم باید عوض می شد، «سر تا سر» یا به قولی «سراسر»ه.
باید می شد «سر تا ته» یا «سراتَه».
می گم : میا قبول داری؟
می گه : یه چیزیت می شه.
می گم : عادت کن.
می گه : کردی.
:|
ما، همان رانده گانیم
از هر جا
و هر کس
پیوندهای روزانه
بایگانی
- شهریور ۱۴۰۳ (۱)
- تیر ۱۴۰۳ (۱)
- ارديبهشت ۱۴۰۳ (۲)
- فروردين ۱۴۰۳ (۱)
- اسفند ۱۴۰۲ (۱)
- بهمن ۱۴۰۲ (۲)
- دی ۱۴۰۲ (۲)
- آذر ۱۴۰۲ (۱)
- آبان ۱۴۰۲ (۲)
- مهر ۱۴۰۲ (۳)
- شهریور ۱۴۰۲ (۲)
- مرداد ۱۴۰۲ (۵)
- تیر ۱۴۰۲ (۱)
- خرداد ۱۴۰۲ (۱)
- ارديبهشت ۱۴۰۲ (۲)
- فروردين ۱۴۰۲ (۳)
- دی ۱۴۰۱ (۲)
- آذر ۱۴۰۱ (۱)
- آبان ۱۴۰۱ (۱)
- مهر ۱۴۰۱ (۶)
- شهریور ۱۴۰۱ (۱)
- تیر ۱۴۰۱ (۱)
- بهمن ۱۴۰۰ (۱)
- آذر ۱۴۰۰ (۱)
- آبان ۱۴۰۰ (۱)
- شهریور ۱۴۰۰ (۱)
- مرداد ۱۴۰۰ (۱)
- تیر ۱۴۰۰ (۱)
- خرداد ۱۴۰۰ (۱)
- ارديبهشت ۱۴۰۰ (۲)
- فروردين ۱۴۰۰ (۱)
- اسفند ۱۳۹۹ (۲)
- بهمن ۱۳۹۹ (۱)
- دی ۱۳۹۹ (۱)
- آذر ۱۳۹۹ (۱)
- آبان ۱۳۹۹ (۱)
- مهر ۱۳۹۹ (۳)
- شهریور ۱۳۹۹ (۱)
- مرداد ۱۳۹۹ (۱)
- تیر ۱۳۹۹ (۳)
- خرداد ۱۳۹۹ (۳)
- ارديبهشت ۱۳۹۹ (۶)
- فروردين ۱۳۹۹ (۱)
- اسفند ۱۳۹۸ (۲)
- بهمن ۱۳۹۸ (۲)
- دی ۱۳۹۸ (۲)
- آذر ۱۳۹۸ (۲)
- آبان ۱۳۹۸ (۳)
- مهر ۱۳۹۸ (۳)
- شهریور ۱۳۹۸ (۲)
- مرداد ۱۳۹۸ (۸)
- تیر ۱۳۹۸ (۲۱)
- ارديبهشت ۱۳۹۸ (۷)
- فروردين ۱۳۹۸ (۸)
- اسفند ۱۳۹۷ (۴)
- بهمن ۱۳۹۷ (۳)
- دی ۱۳۹۷ (۱)
- شهریور ۱۳۹۷ (۲۵)
- مرداد ۱۳۹۷ (۲۰)
- تیر ۱۳۹۷ (۹)
- خرداد ۱۳۹۷ (۱۵)
- ارديبهشت ۱۳۹۷ (۱۸)
- فروردين ۱۳۹۷ (۲۸)
- اسفند ۱۳۹۶ (۲۲)
- بهمن ۱۳۹۶ (۲۲)
- دی ۱۳۹۶ (۳۶)
- آذر ۱۳۹۶ (۲۳)
- آبان ۱۳۹۶ (۱۲)
- مهر ۱۳۹۶ (۱۶)
- شهریور ۱۳۹۶ (۸)
- مرداد ۱۳۹۶ (۲۶)
- تیر ۱۳۹۶ (۱۶)
- خرداد ۱۳۹۶ (۱۶)
- ارديبهشت ۱۳۹۶ (۱۴)
- فروردين ۱۳۹۶ (۸)
- اسفند ۱۳۹۵ (۲)
- بهمن ۱۳۹۵ (۷)
- دی ۱۳۹۵ (۵)
- آذر ۱۳۹۵ (۲۷)
- آبان ۱۳۹۵ (۱۶)
- مهر ۱۳۹۵ (۸)
- شهریور ۱۳۹۵ (۷)
- مرداد ۱۳۹۵ (۱۷)
- تیر ۱۳۹۵ (۱۴)
- خرداد ۱۳۹۵ (۱۴)
- ارديبهشت ۱۳۹۵ (۱۸)
- فروردين ۱۳۹۵ (۱۱)
- اسفند ۱۳۹۴ (۴)
- بهمن ۱۳۹۴ (۳)
- دی ۱۳۹۴ (۵)
- آذر ۱۳۹۴ (۶)
- آبان ۱۳۹۴ (۱۵)
- مهر ۱۳۹۴ (۵)
- شهریور ۱۳۹۴ (۷)
- مرداد ۱۳۹۴ (۲۸)
- تیر ۱۳۹۴ (۳۵)
- خرداد ۱۳۹۴ (۴)
- فروردين ۱۳۹۴ (۱)
- اسفند ۱۳۹۳ (۱)
- مهر ۱۳۹۳ (۱)
- خرداد ۱۳۹۳ (۲)
- ارديبهشت ۱۳۹۳ (۲)
- اسفند ۱۳۹۲ (۳)
- بهمن ۱۳۹۲ (۷)