- روشنا
- جمعه ۳۱ شهریور ۹۶
- ۲۰:۴۶
دلم گرفته ای دوست
هوای گریه با من
گر از قفس گریزم
کجا روم
کجا من؟
دلم گرفته ای دوست
هوای گریه با من
گر از قفس گریزم
کجا روم
کجا من؟
از نفسهای نامرتب ذهنم خستهگی میبارد و من میدانم در این از پا نشستن و از دیگران گسستن و انزوا دوستی میانهی فصل هیاهو، شرم، بیش از آنکه دردهای ذهنم را تسکین باشد، درد مضاعف است.
و اما این است قواعد بازی ؛ مهم نیست اگر از دویدن پیِ اهدافی که خود متزلزل و نامطمئن بودهاند چنین خستهای و یا از دویدن برای صافتر کردن جاده و یک طورهایی اصلاح ؛
مهم نیست اگر بازی نکردهای ؛
اگر خستهای،
میمانی. میبازی.
دلبر برفت و دلشدهگان را خبر نکرد
یادِ حریفِ شهر و رفیق سفر نکرد...
گفتم مگر به گریه دلش مهربان کنم
او سخت بود. در دلِ سنگش اثر نکرد.
دنیای من پر است از اعتقادات و مواعظ و دستورالعملها و حتی نهی هایِ به عمل نرسیده. چیزهای کوچک اما سخت. آسان در خلوت و سخت در میان خلق و سستی ایمان و از دست قوتِ نفسِ همیشه اجابت شده.
صبحها که برای نماز صبح بیدار میشوم، تمام لحظاتی که دو رکعت نماز را میخوانم عذاب وجدان جانم را میسوزاند و بیوقفه از خودم میپرسم این ها برای چیست؟ این قبول میشود؟ خودم را زدهام به غفلت و میترسم، من آدم برخوردهای انتخابی نیستم. یا هست و یا نیست و.
الهی طالما مَشَت قدمایَ فی غیر طاعتک و أنت مطلعٌ علیَّ ؛ تَحلُمُ عنّی یا کریمُ الی اجلٍ قریب... فویلٌ لهاتین القدمین. کیف تصبران علی تحریق النار؟
الهی طالما رکِبَت نفسی ما نهیتَ عنه ؛ فحَلُمتَ عنها یا کریمُ الی اجلٍ قریب... فویلٌ لهذا الجسم الضعیف. کیف یصبر علی تحریق النار؟
هنوزت دوست میدارم
چو شبنم بوسهی گل را
نگاه دردناک و آرزومندم
گواهِ من...
به تحقیق سندرمِ ماتحت ساکن چیزیه که میتونه از طریق ژن منتقل بشه به این صورت که هفت نسل تداوم پیدا کنه و به طور یکی در میون توی یکی از والد و یا مولود ظاهر بشه