اگه می‌تونستم بر گردم عقب، همون جا پشت همون دیوار گِلی جلوی اون مزرعه‌ی خیار که نزدیک بود جا گذاشته بشم، اون‌قدر صبر می‌کردم که جا گذاشته بشم.

خب نه! بعدش افتضاح می‌شد.

اگه می‌تونستم بر گردم عقب، فقط همین راه‌و داشتم.

من از بچه‌گی توی راه پیدا کردن اون قدر خنگ بودم که به‌م می‌گفتن بپیچ چپ بعد مستقیم بیا، مستقیم می‌رفتم، بعدش یکم شک می‌کردم منحنی می‌رفتم.

به قول میم خدا خرو می‌شناخت که به‌ش پرِ پرواز نداد.

 

گند خورد به همه چی از وقتی ضمایر گسترش پیدا کردند.

ولی خب بازم من از بچه‌گی اصلاً توی حرف زدن خنگ نبودم و هیچ نکته‌ای از صحبتای من در نیومده که از یه سری ضمایر محدود استفاده کنم مثلاً.

خدا نیم‌کره‌ی راست خرو قوی آفرید از عوضش.

 

تنها نکته اینه که هنوز زبونم نصفه بوده وقتی داد می‌زدم : مَنَب! پاطله نه! فاطله!

آره این معروفه. اون‌قد چشمام به بقیه بود که نمی‌دیدم خودم چه‌قدر داغونم. هم ازون لحاظ هم ازون لحاظ.

 

خب کاش بر می‌گشتیم به یه هفته پیش و من این کارا رو نمی‌کردم.

خدایی خدا خرو این‌طوری دیزاین کرد اصلاً.

 

من، 

دلم می‌خواد آدما فقط بیان و برن. نمی‌تونم تحمل کنم. نمی‌تونم صبر کنم برای کسی که داره برام از جزئیات روزش با اشتیاق تموم تعریف می‌کنه تا با مخ فرود بیاد توی سطح نا ایده‌آلی که پیش بینی نکردم.

گاهی وسط حرفاشون اون‌قدر توی فکرام فرو می‌رم که ازشون در مورد افکارم سوالم می‌پرسم!

قشنگ عین عوضیا.

....

«چیزی که عوض داره گله نداره.»

من یه بار معنیِ اینو پرسیدم ولی بازم یادم رفت. خدایی خدا به خر نیم‌کره راست ام نداد! :)) هرچی نیگاش می‌کنم واقعاً نمی‌فهمم یعنی چی.

شاید یدونه "ی" جا افتاده و این یعنی چیزی که عوضــی داره [و تو نداری]، گله نداره. که این از بدیهیت دیگه داره رو کله‌ش راه می‌ره و پاهاش هواست.

....

- اون فاصله‌ی کمِ بین سطرها چشم خودمم اذیت کرد. ممنون که گفتی مریم ;)