هی به خودم می‌گم تا این‌جا اومدی، یه ربع مونده... این یه ربعو صبر کن، بالا نیار. نمی‌تونم که، دست من نیست که، حس تهوع دارم. دست من نیست که. حکایت قم رفتن شده...