این تفکر که «دختر باید خوشگل باشه.»، حالم‌و به هم می‌زنه و بس که زیاد باهاش مواجه می‌شم می‌خوام بمیرم. 

 

قبل‌تر مطمئن بودم اما حالا فور سام ریزنز نمی‌دونم درسته که حالم به هم می‌خوره یا نه. شاید این درباره‌ی ایمپاسیبیلیتی مبارزه با طبیعت موجودات باشه. شاید یه دفاعی باشه برای حسِ «من زشتم» توی خودم و شاید هم واقعاً حس درستی باشه چون درسته که توی این تفکر خیلی چیزا آر نات فِر. پس زیبایی روح دخترهایی که ظاهر قشنگی ندارند یا نازیبایی روح دختر های «با توجه به معیارهای بی‌انصافانه تعریف شده در مورد زیبایی ظاهری» خوشگل چی می‌شه؟

یک سری آدمِ زرنگ (در نظر من احمق و خنگ و بی‌شعور) هم میان می‌گن نه! دختر باید هم روحش قشنگ باشه هم باهوش باشه هم خوشگل باشه. آدم احمقِ خنگِ بی‌شعور خودت چی داری جز فقدان؟ چرا تو نباید ظاهرت توی قالب مطلوب چون منی باشه و چرا باید تعیین کنی یه دختر «چه جوری باید باشه» تا خوب باشه؟ 

اصلاً خوب بودن توی نظر این آدم‌ها چه اهمیتی داره؟ 

و واقعاً داره! وقتی نقاط مختلف زنده گی تو به خاطر آدم‌هایی که توی نقش‌های مختلف جامعه هستند، انگار فقط به این چنین آدم‌هایی وابسته‌ست و اصلاً جز این ها هم کسی هست؟

و من خیلی تعجب می‌کنم که چرا، واقعاً چرا این «دختر باید خوشگل باشه» این‌قدر عادی و شایعه بین آدم‌ها. تعجب می‌کنم که چرا هیچ دختری بدش نمیاد، اعتراض نمی‌کنه، حتی توی دل خودش هم غر و ناراحتی ای نداره. من شیئ زیبایی نیستم ولی فکر می‌کنم چیدمان افکارم سام هو کود بی سین بیوتیفول اما گاهی از خودم کفری می‌شم که این‌قدر از شیئ زیبایی نبودنِ خودم رنج می‌برم...