وطن، پرنده‌ی پَر در خون
وطن، شکُفته گُلِ در خون
وطن، فلاتِ شهیدانِ شب
وطن، پا تا به سر خون

وطن، ترانه‌ی زندانی
وطن، قصیده‌ی ویرانی

ستاره‌ها، اعدامیانِ ظلمت
به خاک اگرچه می‌ریزند،
سحر دوباره بر می‌خیزند!

بخوان که دوباره بخوانَد
این عشیره‌ی زندانی
گُل‌سرودِ شکستن را

بگو که به خون بسُرایَد
این قبیله‌ی قربانی
حرفِ آخرِ رَستن را

با دژخیمان اگر شکنجه،
اگر بند است و شلاق و خنجر،
اگر مسلسل و انگشتر،
با ما تبارِ فدایی
با ما غرورِ رهایی

به‌نامِ آهن و گندم
اینک، ترانه‌ی آزادی
اینک، سرودنِ مردُم

امروزِ ما، امروزِ فریاد
فردای ما، روزِ بزرگِ میعاد

بگو که دوباره می‌خوانم
با تمامیِ یارانم
گُل‌سرودِ شکستن را

بگو بگو که به‌خون می‌سُرایَم
دوباره با دل و جانَم
حرفِ آخرِ رَستن را

بگو به ایران
بگو به ایران