حتا تقریبن هم نمی‌دونم چشمای بزرگش چه‌قدر عمیقند که مجبورم می‌کنند با به‌ترین و بیش‌ترین کلمات خودم رو بندازم بغلِ گوش‌های بی‌میلش که کنار لب‌های ساکن و خسته‌ش مظلوم‌ترین جبرکش ها به نظر میان...

چه‌قدر زشت حرف می‌زنم :