می‌میرمت
یعنی
نیمه‌شب
رقصی تلو تلو خوران و بی‌ناز
بر سطح فرش شده‌ی گودِ زیر چشمانت
با گیلاس‌های دل‌شکسته لای انگشت‌های دوتا، سه تا به فنای هم‌آغوشی رفته...
با گیلاس‌های ترک ترک خورده‌ای که
کهن‌سالی انگور را در گردش خون دیواره‌هاشان،
خون گریه می‌کنند
و فرش گود زیر چشمانت را خیس می‌کنند
از این خون‌ریزی چشمی
از درز خراش‌های گیلاس‌های مورد تجاوز قرار گرفته
در مرز جدایی تخت خواب‌های انگشتان دو تا سه تا به فنای هم‌آغوشی رفته،
وقتی انگور، خون می‌دهد و
شراب جان می‌دهد و
گیلاس، تن می‌دهد و
پاشنه‌ی کفش‌های خاطی و خفه‌شده روی فرش گود زیر چشمانت
به شکست
تن می‌دهد و
تن می‌دهد 
و تن می‌دهد و
گیلاس به شکست...
نگاه، به ثواب
و دل به شکست و
رقص، تا ابدیتِ جریانِ واو های هم‌پایه نساز و .... و ... و .. و.
وقتی شراب جان می‌دهد
و هنوز جاری‌ست
رقصی 
روی فرش زیر گود چشمانِ روسری به سرت،
مستی
از جای دیگر است
دل‌برا، یارا

مستی از جای دیگر است و ... 


*شما مست نگشتیدُ ازآن باده نخوردید
چه دانید؟ چه دانید که ما در چه شکاریم؟