ام شب به آستانه ی اولین روز رمضان ایستاده‌ایم زمین! ناز نوازش این ماه مثل باران است به قحطی تو، به خشکی ما... بلند مثل شب، باشکوه مثل سحر... لحظه لحظه مثل روز.

ام شب به آستانه‌ی رمضان ایستاده‌ایم. تنها، تکیده و خواب آلود... خسته شده بودیم، راستش، کم آورده بودیم.

دوستان را به آغوش زمان وا گذاشته‌ایم و معارف را به معروفات... میان ماندن و رفتن هزار ثانیه را حلق آویز تفکر کرده‌ایم.

دریاب بی‌لیاقتِ آرمان‌گرای کوچک مفلوکت را

مولای یا مولای! انت المالک و انا المملوک... و هل یرحم المملوک الّا المالک؟

.

عشق با همه قدمتش، هنوز هم غریب‌ترین درد آدمی‌ست...
تو هرگز آیا صفت عاشق داشته‌ای میان این حجم اوزان فاعلی، خدایا؟