امشب یکی ازون شب‌هاییه که می‌تونم ساعت دو برم از توی یخ‌چال یه دونه باقلوا بردارم، بشینم پشت میز وسط آشپزخونه، با آب یخ بخورمش و به بقیه‌ی رویاهای مسخره و کوچیکم فکر کنم...