حس های دروغینی دارم که با توجه به اشتباهات کل عمرم فضاحت هویت دروغین و گول زننده‌شون خوب حالیمه. می‌خوام طور دیگه ببینیمشون و حس کنمشون و حقیقت شیرینشون رو باور کنم اما انگار حالا که می‌دونم چه خاکی در سراسر این عمر به سر خودم کردم، اون باور کردنای غافلانه‌ام نمی‌چسبند. چیزم چیزای قدیم. این رو از هر بزرگ‌تری حداقل در مورد یک چیز هم که شده می‌شنوم و این به نظر من به این خاطره که هرچی جلو تر رفتن، با حقایق بی‌رحم زنده‌گی بیش‌تر رو به رو شدند و دیگه چیزایی که به اندازه‌ای که به نظر میومدن خوب اند، خوب نبودند، اون طور که موقع غفلت می‌چسبیدن بهشون نمی‌چسبند. اما ازون جایی که... هنوزم نمی‌خوان قبول کنند، خاطره‌ی لذت رو ترجیح می‌دن. حس منه.